وقتی بچه بودم مامان موهای منو خیلی قشنگ و مرتب میبافت.
ولی بافت موهای خودش هیچ وقت خوشگل و مرتب نبود
اصلا انگار به جای بافته شدن تو هم گره خورده بودن
ولی مامان خیلی دوسشون داشت روزی چند بار میرفت جلوی آینه ،یه دستی بهشون میکشید و یه لبخند خوشگل میزد.
حالا که بزرگتر شدم فهمیدم بابا بافتن موهارو بلد نبود و هنوزم یاد نگرفته ولی خودش فکر میکنه خیلی قشنگ و درست موج های آشفته موهای مامان و میبافه.
چون هردفعه که بابا موهای مامان و میبافت ، مامان بهش میگفت:((
تا حالا بافتی به این خوشگلی ندیدم))
شاید عشق همین باشه
اعتماد، باور و گذشتن از اشتباهای کوچیک برای ساختن یه زندگی قشنگ!
...